بدون عنوان
سلام....
واسه غیبت یک دو هفته ای از همه معذرت می خوام...مشکل اینترنت بود که فعلا
حل شده...
امشب می خوام از کم حوصلگی خودم بگم...
همیشه عادت داریم خوبی ها رو بنویسیم و از آن ها بگیم در حالی که بعضی وقت
ها هست که همه چیز روبراه نیست .. من امشب می خوام از سختی راه بگم...
می خوام از بهونه گیری های زهرا بگم که بعضی وقت ها اونقدر حوصله ام رو سر می
بره که نا خودآگاه حس می کنم دستم رفته طرفش و دارم میشگونش می گیرم....
اصلا یجوری هست به ظرفشویی حساسیت داره و همین که که وایمیستم تا کاری
انجام بدم از قد و بالای من آویزون میشه و گریه سر میده...
من مامان کم حوصله ای هستم...خیلی وقت ها تند میشم و اصلا نمی تونم تحمل
کنم...
سرش داد می زنم و عصبی میشم...
زهرا هنوز متوجه این رفتار نمیشه...اما پر از عذاب وجدانم...
واقعا از بعضی رفتارهاش خسته شدم...زیادی غر میزنه...کاش لااقل زبونش رو
متوجه می شدم
خدایا کمکم کن...دلم نمی خواد کاری کنم که دخترم از من برنجه یا حس کنه من
مامان خوبی براش نیستم...