زهرا شیطون تر از همیشه
دخترک من روز به روز شیطون تر و شیرین زبون تر میشه....
با چه همه مکافات تونستم این لوبیا ها رو جمع کنم
اگه خودکار ببینه دیگه صبر نمیکنه ...دست و پا و دیوارر و همه چیز رو خط خط ی میکنه....این هم از صورتش
امروز عصر بازار بودیم که دیدم یک پیرمرد دست فروش از این فرفره های چوبی قدیمی داره...یاد بچگی های خودم افتادم و ازش یه دونه خریدم...دونه ای هزار تومن
فک کنم اون موقع ها 50 تومن بود...یادمه تو بچگی که یکبار رفته بودیم مشهد یه خانم دم مسافرخونمون میفروخت و من با کلی گریه زاری از مامانم پول گرفتم و رفتم ازش فرفره خریدم...
عالمی داشتیم واسه خودمون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی