مامان زهرا
زهرا از تولد تا 3 ماهگی
این عکس رو همون روزهای اول خودم ازت گرفتم.همین که خندیدی منم زود ازت عکس گرفتم این عکس ها رو خونه مامان و جون و بابابزرگی ماه رمضون ازت گرفتم این هم یه ژست مردونه از دخملی من.تو این عکس اصلا شباهت به دخترا نمیدی گلم این عکس شب شیشه زهرا جونمه  ...
نویسنده :
مامان اعظم
0:14
جوجه کوچولوی مامان و بابا
دختر ناز مامان وبابا توی بیمارستان وقتی که تازه پا روی این زمین گذاشت ...
نویسنده :
مامان اعظم
22:56
روز تولد
وقتی آزمایش مامانی مثبت شد و مطمئن شدیم که تو قراره زود زود بیای پیش ما همه خوشحال بودن و منتظرت عزیزم. برام مهم نبود دختری یا پسر . سونو که رفتم گفت دختره.زنگ زدم مامان جون بهش گفتم زهرا خانوم ما هم حالش خوبه مامان جون گفت انشاالله سالم باشه خلاصه نه ماه منتظر بودم و با تمام وجود ازت مراقبت کردم.فقط یبار ت حاملگی خوردم زمین نگرانت بودم تا اینکه رفتم دکتر و وقتی صدای قلبت رو برام گذاشت خوشحال شدم که چیزیت نشده و خوبه خوبی نازنینم دکتر گفت چون نی نیت درشته سزلرین شی بهتره.منم از خدا خواستم و قرار این شد 31اردیبهشت 92 برم بیمارستان زاضیه فیروز برا سزارین. اون روز دکتر یه عمل دیگه هم داشت.فامیل اون خانم بهرامی بود. ساعت 10:15 رف...
نویسنده :
مامان اعظم
23:37
انتظار برای مامان شدن
خدا تو رو بعد از یک سال انتظار به من و مامان و بابایی داد عزیزم. خدایا شکرت که من و بیش از این منتظر نذاشتی و دختر نازم رو بهم هدیه داد. بخاطر همه خوبی هات ازت ممنونم خداجون ...
نویسنده :
مامان اعظم
23:14