زهرا از 3 ماهگی تا 6 ماهگی
این عکس رو خونه مامان جون ازت گرفتم عزیزم.عید قربان
این لباسی رو که تنت کردم عزیزم مامان جونی از مشهد برات سوغاتی آوورده گلم
این عکست هم مال اوایله که دمر می شدی و نمیتونستی به حالت اولت برگردی.بعد اون وقت این قدر گریه می کردی تا یکی بیاد و درستت کنه
تقریبا هر شب که بابا باهات صحبت می کرد کلی براش می خندیدی و من و بابا هم ذوق مرگ می شدیم از خنده هات.این عکس رو هم همون موقع گرفتم ازت قشنگم.اما نمیدونم چرا تا دوربین میبینی خنده ات نمیاد.
این عکس هم توی باغ مادرجونه(بابا) .خیلی ناز خوابیده بودی نفسم
این لباسی هم که تنت کردی ،مامانجون(مامان) برات خریده.نوه اول بودن دیگه همینه ،نکه از هر دو طرف اولی مامان بزرگای مهربون همش واسه دخملی لباس و ... می خرند
اینجا هم عید قربان امساله که خونه مامان جون بودیم.این لباس رو دیگه خودم برات خریدم
این لباس رو هم عید غدیر مادرجون برات گرفته بود که تنت کردم و ازت عکس گرفتم
اینجا هم باغ مادر جونه اما اینجا چهار یا 5 ماهه بودی نفسه مامانی
یک روز صبح مامان جون اومد خونمون و تو رو بردیم حموم .که بعدش اینجوری راحت خوابیدی
اینجا هم همون باغه
این عکس رو هم قبل از اینکه بریم همایش شیرخواره های حسینی از دخملی گرفتم.
*این هم توضیح برای بعضی از عکس ها که خاله فهیمه ازم خواسته بود.