بدون عنوان
چند شب پیش قبل این برف و سرمارفته بودیم مراسم نامزدی پسرعموی مامان جون(مامان).تقریبا دختر خوبی بودی و مامانی رو اصلا اذیت نکردی...
داشتی آماده می شدی که بری مراسم نامزدی
سالن خیلی سرد بود ترجیح دادم لباس هات رو در نیارم
بعد هم وسط این همه سر و صدا و بزن بکوب راحت گرفتی خوابیدی
خاله عالیه گفت هر چی جات گرم تر باشه راحت تر خواب میری منم پتوت رو گرفتم دورت
چند بار بابایی زنگ زد که اگه زهرا اذیت می کنه و سر و صدا آزارش میده بریم... وقتی گفتم راحت گرفتی خوابیدی اصلا باورش نشد.
دوست دارم عزیز دلم.نفس مامان و بابا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی