ماجرای دست زهرا
دیشب عروسی دعوت بودیم...من و همسرم سرگرم کارای خودمون بودیم که یهو جیغ زهرا رفت هوا...
وقتی برگشتم دیدم از انگشتش داره خون میاد...
زده بود این رو شکسته بود
بعد انگشتش رو بریده بود.همین طور که داشت گریه می کرد یه دونه پفک دادیم دستش0بیچاره ساکت شد...
پفک نمکی براش نمیگیریم اما اینجا برا آروم کردنش بدردمون خورد...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی